جدول جو
جدول جو

معنی صالح آباد - جستجوی لغت در جدول جو

صالح آباد(لِ)
قصبۀ مرکز بخش جنت آباد شهرستان مشهد، 180000گزی خاور مشهد، 12000گزی باختر جنت آباد. دامنه، معتدل، سکنه 357 تن. آب آن از قنات. محصول غلات، ذرت، پنبه، تریاک، منداب، میوجات، شغل اهالی زراعت و گله داری، راه اتومبیل رو. ادارات دولتی، بخشداری، دارایی، بهداری، آمار، گمرک، دبستان، دفتر ازدواج و طلاق، ژاندارمری، تلفن و 7 باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ لِ)
دهی است از دهستان چالانچولان شهرستان بروجرد در 16 هزارگزی شمال باختری چالانچولان و 5 هزارگزی باختر شوسۀ بروجرد. جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 370 تن شیعه هستندکه به لری و فارسی سخن میگویند. آب آن از رودخانه تأمین میشود و محصول آن غلات، و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی از دهستان قصبۀ بخش حومه شهرستان سبزوار، 3000گزی جنوب شهرستان سبزوار، سر راه شوسۀ ششتمد. جلگه، معتدل، سکنه 515 تن. آب آن از قنات. محصول غلات، زیره، پنبه، شغل اهالی زراعت، کرباس بافی، راه اتومبیل رو. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی از دهستان کل تپۀ فیض الله بیگی بخش مرکزی شهرستان سقز، 3000گزی شمال سقز، کنار شوسۀ سقز-میاندوآب. کوهستانی سردسیر، سکنه 100 تن، آب آنجا از چشمه، محصول غلات، لبنیات و توتون، شغل اهالی زراعت و گله داری. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی از دهستان یوسف وند بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد، 22هزارگزی باختر الشتر، 9هزارگزی باختر راه اتومبیل رو خرم آباد به کرمانشاه. جلگه، سردسیر، مالاریائی، سکنه 360 تن. آب آن از رود خانه کهان، محصول غلات، تریاک، حبوبات، لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری، راه مالرو. دارای دبستان است. ساکنین از طایفۀ یوسف وند هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
قصبه ای از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان، 33000گزی شمال باختر همدان، کنار شوسۀ همدان -سنندج. دشت، سردسیر، سکنه 2300 تن، آب آنجا از قنات و رود خانه وهنان. محصول غلات، حبوبات، قلمستان، انگور، شغل اهالی زراعت و کسب روغن و پشم، صنایع دستی زنان، قالی بافی. پاسگاه ژاندارمری، دبستان. در حدود 60 باب دکان و چند قهوه خانه کنار شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی از دهستان زیراستاق بخش مرکزی شهرستان شاهرود، 2200گزی جنوب باختری شاهرود، 4000گزی جنوب شوسۀ متصل به راه آهن. جلگه، معتدل، سکنه 85 تن. آب آن از قنات. محصول غلات، پنبه، انواع میوجات، صیفی. شغل اهالی زراعت و گله داری، راه مالرو. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی جزء بخش شهریار شهرستان تهران، 26000گزی باختری علیشاه عوض، 2000گزی راه ماشین رو فرعی کرج به اشتهارد. جلگه، معتدل، مالاریائی، سکنه 247 تن. آب آن از قنات. محصول. گندم، بنشن، پنبه، چغندر قند، باغات، شغل اهالی زراعت، راه ماشین رو. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی جزء بخش شهریار شهرستان تهران، 11000گزی جنوب باختری علیشاه عوض، 7000گزی جنوب راه ماشین رو علی شاه عوض. جلگه، معتدل، مالاریائی، سکنه 44 تن، آب آن ازقنات. محصول غلات، سیب زمینی، چغندر قند، شغل اهالی زراعت. راه مالرو. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی جزء دهستان سهرورد بخش قیدار شهرستان زنجان، 27000گزی جنوب باختری قیدار، 18000گزی راه مال رو عمومی. کوهستانی، سردسیر. سکنه 414 تن. آب آن از رود خانه عینجک. محصول غلات. شغل اهالی زراعت. صناعت قالیچه، گلیم، جاجیم بافی. راه مالرو. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی از دهستان سورسور بخش کامیاران شهرستان سنندج، 24000گزی شمال خاور کامیاران، 8000گزی خاور کرمانشاه -سنندج. کوهستانی سردسیر، سکنه 70 تن. آب آنجا از چشمه، محصول غلات، لبنیات، توتون، شغل اهالی زراعت و گله داری، راه مالرو. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی از دهستان نقاب بخش جغتای شهرستان سبزوار، 50000گزی خاور جغتای. سر راه شوسۀعمومی جغتای. جلگه، معتدل، سکنه 668 تن. آب آن از قنات. محصول غلات، پنبه، تریاک، زیره. شغل اهالی زراعت، راه اتومبیل رو. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور، 12000گزی جنوب نیشابور. جلگه، معتدل، سکنه 74 تن. آب آن از قنات، محصول غلات، تریاک، شغل اهالی زراعت، راه مالرو. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی جزء دهستان بهنام سوختۀ بخش ورامین شهرستان تهران، 12000گزی شمال خاوری ورامین، 3000گزی راه جلیل آباد به کرم آباد. جلگه، معتدل، مالاریائی، سکنه 200 تن، آب آن از رودخانه. محصول غلات، صیفی کاری، چغندر قند. شغل اهالی زراعت. از جلیل آباد ماشین میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی جزء دهستان بهنام پازکی بخش ورامین شهرستان تهران، 140000گزی شمال باختر ورامین، 4000گزی خاور شوسۀ تهران -ورامین. جلگه، معتدل، مالاریائی، سکنه 276 تن، آب آن ازقنات. محصول غلات، صیفی کاری، چغندر قند. شغل اهالی زراعت. راه مالرو. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان تبادکان بخش حومه وارداک است که در شهرستان مشهد واقع است و 261 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی از دهستان مشک آباد است که در بخش فرمهین شهرستان اراک واقع است و 531 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دَ لِ)
دهی است از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند واقع در 52 هزارگزی جنوب خاوری خوسف. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان منگور بخش حومه شهرستان مهاباد، دارای 125 تن سکنه، آب آن از رود خانه بادین آباد، محصول آن غلات، توتون و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری است، صنایع دستی آن جاجیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از بخش روانسر شهرستان سنندج، دارای 124 تن سکنه، آب آن از رود خانه قره سو و سراب روانسر، محصول آن غلات، حبوبات، صیفی، لبنیات و چغندرقند است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(صُ)
دهی از دهستان میان تکاب بخش بجستان شهرستان گناباد 12000گزی باختر بجستان سر راه مالرو عمومی قاسم آباد. دامنه، گرمسیر و سکنۀ آن 94 تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، ارزن و زیره. شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی است از دهستان کراب بخش حومه شهرستان سبزوار که در 37 هزار و پانصد گزی شمال باختری شهرستان سبزوار واقع است. ناحیه ایست سردسیر و دارای 662 تن سکنه، آب آنجا از چشمه سار تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و بن شن و پنبه و شغل مردمش زراعت و کرباس بافی و راهش مالروست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
نام آبادیی است در شرق شهر کرمان در بن درسرآسیاب، و به بن دربالی آباد نیز معروف است، صاحب تاریخ کرمان (وزیری) گوید: بعلیاباد را این زمان باغ سرآسیاب گویند، (ص 86)، ظاهراً این آبادی منسوب است به ابوعلی بن الیاس حاکم کرمان که از جانب سامانیان بر این نواحی حکومت داشته است و به باعلی آباد تغییر صورت یافته و بعلی آباد شده و امروز مردم بالی آباد گویند، و رجوع به تاریخ کرمان چ باستانی پاریزی ص 61 و 86 و 93 و 180 و 463 و فهرست تاریخ سلاجقۀ کرمان و مواهب الهی ص 120 شود، جمعی برهمن بمعنی وزیر در لغت هندی، (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی است جزء دهستان خدابنده لو بخش قیدار شهرستان زنجان. واقع در 15 هزارگزی جنوب خاوری قیدار و 12 هزارگزی راه مالرو عمومی. ناحیه ای است کوهستانی واقع در کنار رودخانه با آب و هوای مناطق سردسیری. دارای 506 تن سکنه که زبانشان ترکی و مذهبشان شیعه است. رود خانه خررود از آنجامیگذرد. محصولات این ده غلات، بنشن و قلمستان و شغل اهالی زراعت و قالیچه و گلیم و جاجیم بافی می باشد. راه این ده مالروست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(لِ حِ خَبْ با)
کوفی و ثقه است. شیخ طوسی در رجال او را از اصحاب امام رضا (ع) شمرده است. گویا امامی و مجهول باشد. (تنقیح المقال ج 2 ص 491)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی است از دهستان کوچک زهان، بخش قائن شهرستان بیرجند واقع در 103هزارگزی جنوب خاوری قائن. هوای آن سرد و دارای 19 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی است از دهستان کاغه بخش دورود شهرستان بروجرد. واقع در 25هزارگزی شمال دورود کنار راه مالرو کاغه به همیانه. ناحیه ای است واقع در جلگه معتدل. دارای 279 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات است اهالی به کشاورزی و گله داری اشتغال دارند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی از دهستان گندمان بخش بروجن شهرستان شهرکرد که در 25 هزارگزی جنوب بروجن و 30 هزارگزی راه پل کوه به بروجن واقع است. محلی کوهستانی، معتدل و دارای 131 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه و محصول عمده آن غلات، حبوبات و کتیرا، و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان فومن که دارای 493 تن سکنه است. آب آن از رودخانه و محصول عمده اش برنج، توتون، ابریشم و ماهی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(صُ)
دهی از دهستان قهاب رستاق بخش صیدآباد شهرستان دامغان، واقع در 15هزارگزی خاور صیدآباد 1هزارگزی ایستگاه سرخده. جلگه، معتدل و دارای 470 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، حبوبات، پنبه، پسته و بادام. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا کرباس بافی است. از ایستگاه راه فرعی ودبستان نیز دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دهی است از دهستان دیزمار، خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر، واقع در 30 هزارگزی شمال باختری ورزقان و 37 هزارگزی جادۀ ارابه رو تبریز به اهر. کوهستانی و معتدل است و 149 تن سکنه دارد. آب آن از دو رشته چشمه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
دهی از دهستان نیگنان بخش بشرویۀ شهرستان فردوس، 37000گزی شمال باختری بشرویه، سر راه مالرو عمومی بشرویه به نیگنان. جلگه، گرمسیر، سکنه 45 تن، شیعه، فارسی زبان. آب آن از قنات. محصول غلات، پنبه، ارزن، باغات، میوه، ابریشم، تریاک. شغل اهالی زراعت و کرباس بافی. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی جزء دهستان فراهان پایین بخش فرمهین شهرستان اراک، 14000گزی جنوب باختری فرمهین، 4000گزی راه مالرو عمومی. کوهستانی، سردسیر، سکنه 139 نفر شیعه، فارسی زبان. آب آن ازقنات. محصول آن غلات، بنشن، پنبه. شغل اهالی زراعت وگله داری. صناعت قالیچه بافی. راه مالرو، و در فصل خشکی اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
لالاباد. از بلوکات بارفروش، عده قرای آن 32 و مساحت دو فرسنگ در دو فرسنگ و مرکزش بابل کان. حد شمالی آن جلال ازرک. حد شرقی بلوک ساسی کلام. حد جنوبی قسمتی از بلوک دشت سر و حد غربی بلوک دشت سرآمل. نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان بابل. واقعدر جنوب باختری بابل و طرفین راه شوسۀ بابل به آمل. معتدل و مرطوب و آب قراء آن از رود خانه کاری است که از رود هراز منشعب میگردد. محصول آن برنج و مختصرصیفی و کنف و غلات و پنبه و نیشکر است. این دهستان 38 آبادی و در حدود 8600 تن سکنه دارد. قراء مهم آن: بابلکان و المن آباد و اسبوکلا و اندی کلا و کردکلا است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3). و رجوع به لالاباد شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی جزء دهستان کنار رود خانه مزدقان بخش حومه شهرستان ساوه، 24000گزی جنوب ساوه، 1000گزی راه ماشین رو ساوه به آوه. جلگه، معتدل، سکنه 135 تن، آب آن از رود خانه مزدقان (قره چای). محصول غلات، شغل اهالی زراعت، گله داری، گلیم و جاجیم بافی، راه مالرو. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
روستایی از قرق منطقه ی گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی